جدول جو
جدول جو

معنی سنگ خارا - جستجوی لغت در جدول جو

سنگ خارا
خارا، نوعی سنگ سخت، گرانیت
تصویری از سنگ خارا
تصویر سنگ خارا
فرهنگ فارسی عمید
سنگ خارا(سَ گِ)
نوعی از سنگ سخت. (ناظم الاطباء) :
گر ببیند عکس شمشیر تو در کوه اژدها
از فزع پنهان شود درسنگ خارا چون کشف.
عبدالواسع جبلی.
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا.
حافظ.
رجوع به خارا شود، درشتی خوی، بخل. حرص. آز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سنگ صفرا
تصویر سنگ صفرا
در پزشکی سنگی که از رسوب املاح صفراوی در کیسۀ صفرا تشکیل می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگ خوار
تصویر سنگ خوار
پرنده ای کوچک با پرهای سیاه و خاکستری که در صحرا لای بوته های خاردار لانه می سازد و آن را برای گوشتش شکار می کنند، سنگخوٰاره، سنگخوٰارک، اسفرود، سفرود، قطات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگ خاز
تصویر سنگ خاز
سنگ پا، نوعی سنگ سوراخ سوراخ بسیار سخت است که در حمام چرک پا را با آن پاک می کنند، سنگ سودا
فرهنگ فارسی عمید
(سَ گِ)
سنگی که چرک پا بدان بزدایند و خاژ چرک بدن را گویند. (آنندراج) :
ز آرزوی پای بوس شهریار
داشتم روی دژم چون سنگ خاژ.
کلیم نزاری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ خوَرْ / خُرْ)
سنگخوار:
هر که در دنیا برآرد مسجدی از بهر حق
باشد آن مسجد اگر چون آشیان سنگ خور.
سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 104). رجوع به سنگ خوارک شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از دهستان جرگلان بخش مانۀ شهرستان بجنورد. دارای 138 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(سَ خوا / خا رَ)
بر وزن و معنی سنگ خوارک است که اسفرود باشد و آن جانوری است کوچک و سیاه رنگ برابر به گنجشک و چند پر مثل شاخی بر سر دارد وعربان قطاه گویندش. (برهان). اسفرود. قطاه. (ناظم الاطباء). رجوع به سنگخوار. سنگخوارک. سنگ خواره شود
لغت نامه دهخدا
(سَ خوا / خا رَ)
سنگخوار. (جهانگیری). مرغک سنگ خوار که به عربی قطاه گویند. (برهان) (آنندراج). پرنده ای است از رستۀ ماکیان ها که در صحاری لای بوته های گون و خارها لانه میسازد و دارای پرواز مقطع و کوتاه ولی سریع میباشد پرهایش خاکستری تیره و قدش کوچکتر از کبک است. از دانه های بذور مختلف تغذیه میکند. محل زندگیش در آسیای مرکزی و غربی و آسیای صغیر است و در ایران بسیار فراوان بوده است و آنرا جهت استفاده از گوشتش شکار میکنند (متأسفانه بعلت شکار بیرون از حد نسلش در ایران رو به انقراض است). باقری قره. قطاه. اسفرود. سنگ شکنک. سنگ خواره. سنگ خور. سنگ خوار. اسفهرود. سفرود. سنگین خوار. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ)
اسم فارسی حجرالمسن است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه). رجوع به سنگ ساب شود، سنگ فسان. فسان. (ازیادداشت بخط مؤلف). رجوع به سان و سنگ فسان شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
سنگسار. (آنندراج) :
سنگ باران عنا بارد بر فرق کسی
که دل و نیت او قصد عنای تو کند.
منوچهری.
برخلاف عادت اصحاب فیل است ای عجب
بر سر مرغان کعبه سنگ باران آمده.
خاقانی.
سنگ باران امر لعنت باد
بر زن نیک تا به بد چه رسد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ)
سنگی که گویند بتوسط آن بعض قبائل شرقی هرگاه که خواهند باران آرند. رجوع به سرخاب و بشمور شود. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ رَ / رِ)
نوعی از سنگ سخت است. (آنندراج). سنگی صلب و سخت. (ناظم الاطباء). سنگ خارا:
این کعبه نور ایزد و آن سنگ خاره بود
آن کعبه پور آذرو این کردگار کرد.
خاقانی.
ز روی دوست مرا چون گل مراد شکفت
حوالۀ سر دشمن بسنگ خاره کنم.
حافظ.
در سینۀ دل ز نازکی بتوان دید
مانندۀ سنگ خاره در آب زلال.
حافظ
لغت نامه دهخدا
پرنده یست از راسته ماکیان که در صحاری لای بوته های گون و خارها لانه میسازد و دارای پرواز مقطع و کوتاه ولی سریع می باشد، پرهایش خاکستری تیره و قدش کوچکتر از کبک است. از دانه های بذور مختلف تغذیه میکند. محل زندگیش در آسیای مرکزی و غربی و آسیای صغیر است و در ایران بسیار فراوان بوده است و آنرا جهت استفاده از گوشتش شکار میکنند (متاسفانه به علت شکار بیرون از قاعده در ایران رو به انقراض است) باقرقره قطا سنگ خور سنگ خوار اسفهرود سفرود سنگین خوار
فرهنگ لغت هوشیار
سنگسار، رجم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع دهستان کلارستاق چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
بازی یک قل و دوقل
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی برنج
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی، که با ابزارهای گوناگون مانند پتک یا ابزارهای منفجرکننده، سنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی